دختر گلم رهام

roham 

دیشب رهامم رفتیم خونه صاحبخونه شب نشینی. 

خوب بود خوش گذشت. داشتی سقف رو می اوردی پایین که مجبور شدیم بریم خونه البته خوابت می اومد و شیر می خواستی واسه همین بی قراری می کردی. 

الان رفتم واست چندتا کتاب جدید گرفتم به اضافه یه اسباب بازی بانمک که باید با چکش بکوبی تو سر آدمکاش. خیلی نازن. باشد که کتابخوان شوی. 

اینم کیک تولدت (به درخواست یکی از دوستای وبلاگیت) که اونجور خواسته بودم درست نکردن ولی بازم قشنگه.  

عشقم رهام

 سلام سلام  

رهام

ببخشید تو این مدت اسباب کشی داشتیم واسه همین سیستمم اینترنت نداشت. (اسباب کشی تو اداره بود، خونه که فرصتی واسه پشت سیستم نشستن ندارم). 

ای کاش این روزها همتون کنارم بودید و شاهد راه رفتن های رهام بودید. نفسم بند میاد وقتی اونجور فرفره ای پشت کامیونش رو می گیره و بدو بدو از این ور به اون ور می ره. 

خیلی تماشاییه. عکس کم دارم. چون این لحظات رو فقط فیلم می گیرم. حسابی بهم وابسته شده. شوخی کردن هم یاد گرفته، دست راستشو میاره بالا یهو می گه پــــــــــــِـــخ!!! 

با هو هو کردنش مثلا آدمو می ترسونه. لغت ها رو خیلی واضح می گه. خیلی خوب به حرفامون گوش می ده و می فهمه چی می گیم. 

وای از فیلم دیدنش، جادو می شه شدید. یعنی خودتو بکشی از صفحه تلویزیون چشم برنمی داره. 

خلاصه این روزا جای همتون خالیه. 

و اما کشف جدیدم:  

رهام جان روی پای راستش یه خال رویت شده. من تا حالا ندیدم یه بچه تو این سن اینقدر خال داشته باشه. یکی هم که باید تا حالا تو عکساش متوجه شده باشین روی سرش سمت راست داره.

  رهام 

 گوشه ای از کنجکاویهاش!؟!؟

roham

 

 تو این عکس رهام جان داره موهای سر گربه شو می خوره.

 

 امیدوارم مثل دایی هات ورزشکار بشی.

 

عکس زیاد دارم ولی همه رو نمی زارم. یه چندتاش بمونه واسه بعد تا جلوتون کم نیارم. 

اوه اوه داشت یادم می رفت دیشب رهام واسه اولین بار خودکار و کاغذ رو با هم دید و یه خط کشید. متاسفانه نه مداد رنگی داشتم نه یه کاغذ درست حسابی. در اولین فرصت باید واسش تهیه کنم.  

خوشحالم، خیلی خوشحالم. خدا رو شکر.  داخل پرانتز بگم که یه نامه گنده با چهار پنج تا جدولش تو اسباب کشی گم کردم . توبیخی تو راهه، مگه ادا موشا رو در بیارم.  مظلوم بشم.

برف دیدم

سلام 

امروز صبح وقتی چشمم به کوهها افتاد سفید بودند. به یاد پارسال که بخاطر رهام نزدیک دو ماه سردی هوای بیرون رو حس نکردم. برعکس خیلی هم برف اومده بود. 

بماند. 

دیشب رهام منو تا صبح بیدار داشت. آقا ساعت ۲.۵ سرجاش نشسته. از زیر یقه تا ته شلوارش خیس خیس. تا عوضش کردم حسابی خواب از سرش پریده بود.  

دیگه تا صبح، رو خودتون پیش بینی کنید. 

راستی دیشب یه خبر دیگه هم بود کلی بارون تا صبح  اومد.