دیروز

سلام دوستان 

عجب هواییه!!! آفتابی و بهاری با یه نسیم خنک رو به صورتت. 

یه پیشنهاد تدریس دریافت کردم. خیلی دوست دارم دوباره شروع کنم. اما می ترسم رهامم اذیت شه. پس بی خیال.  

رهام

دیروز رهام و باباش که خواب بودن هر چند خوب خوابید ولی طبق معمول بازم نتونستم بخوابم یه کیک پختم واسش و سوپش  رو حاضر کردم. شب هم همه چی رو ورداشتیم گذاشتیم تو ماشین رفتیم خیابون.  

 

رهام خیلی جالب به مغازه ها نیگا می کرد. بچم تاحالا اینقدر نزدیک این همه نورهای رنگا رنگ و آدما متنوع رو ندیده بود. خریدمون رو کردیم و رفتیم خونه مامانیش، همه شون دور هم بودن، واسشون یک کیک درست کرده بودم تقدیم کردیم و یه خوش و بش پیروش... 

از اونجا رفتیم خونه مامان بزرگ رهامWhite Hair و یه گفتگو. بعدش به سفارش مامان بزرگ رفتیم خونه دایی بزرگه که دلش واسه رهام تنگ شده بود.  

خلاصه کلی بازی نتیجه اش خستگی فراوان و خواب به موقع بود. Night

ما هم نشستیم آژیر رو نیگا کردیم کلی بهت زده شدیم. 

عشق کامیون

رهام 

 

رهام

 

 

roham

 

 

rohham 

 

roham 

 

رهام

غیبت

سلام  

 

 

رهام نفس

ببخشید دوستان بابت غیبت ۵ روزه ای که داشتم. 

از طرف اداره یه دوره داشتیم هفت صبح تا هفت شب. 

خوب بود بهمون خوش گذشت. وبلاگ همتونو از طریق گوشیم چک می کردم البته بدون نظر. 

حسابی دلم واسه این دنیا تنگ شده بود. 

ظاهرا تو این مدت رهامی دوستای جدید پیدا کرده.  

واااااااااای حالا از رهام نفس بگم 

موش مامان حالا دیگه دستشو به مبلا می گیری مترشون می کنه بعد که به دیوار می رسه دیوار رو وجب به وجب طی می کنه. صورتش حسابی کوچیک شده. باز حمله دندونا شروع شده و خبر از یه دندون جدید میاره. غذا خوردنش هم افت کرده.  

ما هم می گیم: 

این نیز بگذرد. 

دوباره تپل می شی. ما حوصلمون زیاده. 

برمی گردم، یه مقدار کارام تو اداره تلمبار شده پس فعلا رخصت...