محرمی

 سلام 

واااااااااای چه تاسوعا عاشورایی داشتم با این نفس!!! 

محشر بود. 

دورش بگردم حسابی عزاداری کرد. 

سینه می زد خفن. منم تا یه هیئت می دیدم سریع رهام به بغل از ماشین می پریدم بیرون. 

اوه اوه اون موقع که جوش می آوردن این رهام نبودین ببینین چجوری دو دستی می کوبید به شکمش. 

باز هر جا واویلا واویلا می شنید ایشون هم وا وا می کردن. خلاصه روزایی بودها. 

واسه منم خیلی قشنگ بود که با پسرم بودم و بابایش.  

 

 تو این دو عکس واضحه که نذاشت یه دقه این لباس علی اصغر رو تنش بمونه. 

 

 

 روز تاسوعا هم مامانی یه بع بعی ای واسه سلامتی پسرش نذر کرده بود که بابا مسعود هم رفت و یه گوسفند فشن خرید و بردیدم جلو هیئت بُر بُر کردن.

 

فکر نکنین بقیه گوسفندا از این تمیز ترند نه بابا این چون رنگش سیاه بیشتر نشون می ده که سرما خورده شاید مال رژیم غذاییش بوده که دکتر مسعود تجویز کردند.

محرم

سلام 

به زودی با عکسای محرمی رهامم میام. 

کوچولوی مامان دندون پنجمش هم دراومد. 

راستی سالی جون باید بگم رهام در هر حال حاضر فقط آهنگ کلمات ساده رو ادا می کنه.  

دیشب هم ساعت 2.5 طبق معمول با چشمای نیمه باز خواستم وضعیتش رو چک کنم که یهو دیدم دو گوله ی سیاه داره نیگام می کنه، شازده بیدار شده بود. جونم واستون بگم تا ساعت 5 حسابی منو رقصوند. چشمام دیگه خشک شده بود صدای پلک زدنم رو می شنیدم. 

تا اینکه بالاخره خوابید.  

تو تاریکی شب و سکوتش خیلی فضولی هاش بامزه می شه. 

دوستت دارم رهامم. 

به روایت سال قمری فردا ظهر یکساله می شی. ولی خب ۱۷ دی تولدت رو می گیرم. به یاد نه ماه مراقبتهای بابا مسعودت.

شب یلدا

 سلام به همه دوستان گل پسرم 

امروز صبح یکی از اولین های رهام جوون رخ داد و اینگونه بود که رهام واسه اولین دفعه در حال خواب رفت اداره (اداره رهام همون خونه مامانیشه). حتی وقتی لباس تنش می کردم همچنان خواب بود. 

راستی از شب یلدا بگم. یادتون گفتم ما شب یلدامونو ۵ شب قبل خونه خاله ام گرفتیم و رهام جوون فین فینی بود و نتونستیم از جشن لذت ببریم زود جمع کردیم برگشتیم خونمون. یادتونه؟!! 

جاتون خالی سه نفره رفتیم شب یلدا خونه مامانیه پسرم یه کادوی ناز هم رهامم واسه مامانیش گرفته بود با خودمون بردیم. مامانی گل پسر هم حسابی سنگ تموم گذاشته بود همه رو با اونچه که تدارک دیده بود شرمنده کرد.

 

 این عکس از شب یلدای نفسمه. 

 

تا بعد