واکسن

سلام 

امروز می رم با مامانی رهام و باباجونش، واکسنش رو بزنیم. 

طبق آخرین تحقیقاتم تب نخواهد کرد و روی بازوشم هست. 

راستی سمانه جوووون، ممنون که تولد رهام رو بخاطر داشتی و تبریک گفتی. پارسال تو و علی مثل پروانه گرد رهام بودید، امسال کوچولویی دارید و پروانه های اون هستید. امیدوارم بتونم زحماتتون رو واسه رهام جبران کنم. بهترین آرزوها رو واستون دارم. مراقب خودت باش. 

در ادامه ...

سلام   

 

ببخشید تعداد عکسهای تولد کمه. 

بیشتر عکسها دسته جمعی بود. هیشکی مجوز نداد عکسشو تو وبلاگ بزارم .  

اینجوری شد که بی عکس موندیم. 

عرضم به حضورتون که، پنج شنبه مرخصی داشتم تو خونه موندم تا عملیات رو آغاز کنیم. 

تا ساعتای نه ده تنها بودم تا اینکه تونستم سیمین رو بکشم به خونمون. بعدشم فرزانه (دختر دایی رهام) از مدرسه اومد. بعد مهدیه (دختر خاله) بعد سارا و ریحانه (دختر خاله) بعد از ناهار هم فاطمه و مسعود (بچه های دایی بزرگه) بهمون پیوستن. خلاصه اینکه این تیم شروع کردن به تمیز کاری و تزیین و بادکنک باد کردن. سیمین و فرزانه که با تلمبه بادکنک باد می کردن. قبلش من به تنهایی این کارو انجام می دادم و تا حدودی دچار مشکلات گوارشی شدم. Balloons

بابای رهام هم اومدو اوضاع خنده دارتر و شلوغ تر شد. 

صبح که سارا می اومد گفت خاله خونه همسایه روبرویی شکلات و خرما بردن و سر وصدا بود. 

موقع ناهار درست کردن از پنجره دیدم یه نفر رو پتو پیچ بردن تو آمبولانس. بعله گاومون زایید. 

خواهر خانوم همسایه فوت کرده، بیوه بوده و ... 

شب شد همه رفتن من موندم رهام و سارا و مهدیه. رهام گرفت خوابید. ساعت ۱۹.۳۰ دقیقه مهمونا دونه دونه می اومدن. شب که همه رفتند. یه کم با سه چرخت بازی کردی و همه گرفتیم خوابیدیم. صبح چون خیلی خونه بهم ریخته بود رفتیم خونه مامان مسعود واسه صرف صبحونه و بعدشم ناهار تلپ شدیم و یه سری هم به مادر جون رهام زدیم که واسه تولد به خاطر دیسک کمرش نیومد و جاش خیلی خالی بود و عصری هم رفتیم استخر و خسته کوفته شب رسیدیم خونه. 

با بابا مسعود یه تقسیم کار کردیم و شستن ظرفها افتاد به اونو تمیز کاری اتاقها به من. 

یه ساعته تموم شد.

به این شرح: اسم نوه ها: سارا-مهدیه-ریحانه-فرزانه-فرزاد-مصطفی-مسعود-فاطمه-حسین-رضا.  

HippieHippieHairdo

بزرگا: سیمین-حلیمه-حلیمه-اعظم-مامانی-مامان اعظم-بی بی-مریم. 

عباس-جواد-مجید-بابابزرگها-حسن-محمود-امین-احمد-احسان-علی.  

کادوها: چند نمونه ماشین بزرگ- چند نمونه آدم آهنی-سه چرخه-ارگ-یه دفترچه حساب(کادوی مامان سعیده)-یه تراول خوشرنگ از طرف مامانی و بابابزرگ-یه تراول از طرف عموها-لباس های رنگارنگ-تاب-عروسکها گنده و پشمالو ...  

اینجوری بگم که کلاً کمدت رو تغییر دادم. اسباب بازیهای ابری و عروسکهای لوس رو جمع کردم و جاش ماشین و رباط و وسایل جدید و بزرگانه گذاشتم.  

 

این عکس رهام و عمو امین هستش. رهام همیشه می پره روش و شروع می کنه به خوردن لپش. French Kiss

آخر شب تولد هم با عمو محمودت بای بای کردیم. تولدت با گودبای پارتیش یکی شد. 

الان عمو تهرانه و یکشنبه راهی هلند می شه. واسش آرزوی موفقیت می کنم. 

جشن تولد

 سلام 

اینم از تولدم کوچولومون 

 عکساش نمی دونم چرا اینقد تاریک شدن. به چشمای نازتون ببخشید. 

   

ایشو بابابزرگ آقا رهام هستن، اونهم سبیلی که گفته بودم. 

 این آقا پسر هم، مسعود پسر داییشه. ۱۷ ام دیماه تولدش با رهام یکیه.

 

 

 طبق معمول فقط عمو محمود با گذاشتن عکسش تو وبلاگ مشکلی نداشت.

 

 گوشه ای از مراسم.