ایستادن

 سلام 

دیشب رهام نفس لحظه ای موتورش رو رها کرد و ایستاد.   

خودش تعجب کرده بود و به پاهاش نیگاه می کرد. 

آخر هر ماه و شروع ماه بعد همیشه با یه پیشرفت بوده واقعا جالبه.  

دیشب رفتیم خونه مادرجون رهام (از اول محرم به خاطر دیسک کمرش استراحت مطلق بود، دیشب به لطف خدا دیدم رو پاهاش بدون تکیه گاه ایستاده و شامی مهیا کرده خیلی خوشحال شدم) آقا رهام خودشون رو به سبیل بابابزرگشون آویزون کرده بودن و تا چند تار از جا درنیاورد آروم نشد. طفلک بابام حسابی باهاش بازی کرد و بهش میدون داده بود تا ۶۰ دفعه این نیم وجبی بکوبه دو دستی رو پیشونیش و بخنده. بابام می خندید و می گفت تو عمر ۷۰ ساله ام کسی جرات نکرده بود همچین کاری با من بکنه. حسابی جای دوربینم خالی بود. خدا هر دوشون رو واسمون حفظ کنه. مامانم می گه بابات مثل فرشته است واسم، همچین دور می گرده و مثل سرباز منتظر بهش یه دستور بدم.  ماهن هر دوشون.

دو عکس آوردم: 

اینجا رهام غرق در دیدن سی دی مورد علاقه اش (با نی نی ۱) هستش. تا دو سه ماه پیش فقط سی دی کودکستان نسرین ۱ رو می دید. 

توی هر دو عکس محو تماشای کارتونشه.

 

 چ 

جدیدا با غذای خودش و غذای ما اینجوری می کنه.

 

اومدیم پیشواز تولدت ستاره کوچولو 

شعری برای تولد رهام نفس

بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک

میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا

و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما

تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز

از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا

یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن

یکی به نیت تو یکی از طرف من

الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم

به خاطر و جودت به افتخار بودن

تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی

با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی

ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس

تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس

تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن

همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس

واسه تولد تو باید دنیا رو اورد

ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد

اینا یه یادگاری توی خاطره هاته

ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد

تولدت عزیزم پراز ستاره بارون

پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون

الهی که همیشه واسه تبریک امروز

بیان یه عالم عاشق ،بیاد هزار تا مهمون

نظرات 5 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ق.ظ

ای جوووووووووووونم.

اینقدر خوشم میاد بچه ها محو دیدن یه چیزی بشن.

راستی من بازم تأکید میکنم که بری گوش مجیدو بکشی.

بوووووووووووووس واسه موش کوچولوی خاله ی بامعرفت.

مشغولم
حتما

مهرداد چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام
ماهی یه بار پیشرفت خوبیه... خوب که نه... عالی.

راستی فکر کنم اگه خوش شانس باشم، اولین کسی باشم که نظر میدم!!
وبلاگتون رو تو صفحه ی وبلاگ های بروز شده دیدم...
تولد رهام بازم پیشاپیش مبارک

سالی چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 ب.ظ http://salijigmal.blogsky.com

نولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
چرا همه نشستن...دست دست...همگی دستتتتتتتتت
کمه...بیشترررررررر
رهام جونم تولدت مبارک...ایشالا زیر سایه مامانی و بابایی شاد و سلامت باشی عزیزم....

دفتر کاهی چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:22 ب.ظ http://doctortez.blogfa.com

سلام مامان رهام نفس.
ممنون که منو بردید تا اون دورهایی که دوست دارم هنوز اون جا می بودم.
البته خیلی هم دور نشدیم هنوز!

سر پا ایستادن رهام و مامانتون هم مبارک باشه.
ایشالله رهام زودتر راه بره و مامانتون هم زودتر خوب بشن.

سحر شنبه 19 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ق.ظ http://sf22761.blogsky.com

تولدش مبارک
خوش به حال مامان سعیده والاااااا
خدا قسمت کنه همچین مامانی آقا رهام!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد