عکس آوردم

سلام 

امروز رو با چند عکس اومدم و توضیحات کوتاهش: 

این یه عکس از موش کردن رهام پسره 

 

این هم خواب رهام جوون بعد از ظهر عاشورا، پسرم خسته کوفته از عزاداری اومده 

  

 اینجا شازده رو یه دو دقه با خاله سیمینش تنها گذاشتم تا با بابای بچه یه شامی بسازیم که اینجوری شد

 

 کل پارچ آب رو روی خودش خالی کرده لباسش رو که می بینین

  چی تو این ظرف بوده که تموم شده والا فقط خاله اش می دونه و خودش و خداشون

 

اینم خواب پسرم راحت و فارغ از هر غصه 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
بیدل چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

خیلی با نمکه. از همه کس دل میبره. منکه عاشق رهام شدم. از طرف من یه بوس بهش بدید. در ضمن یه چیزی میگم امیدوارم که ناراحت نشید. به جای اینکه ببریدش عزاداری امام حسین، روش زندگی امام حسین رو یادش بدید.

فکر نمی کنی روش زندگی رو تو این سن می شه اینجوری هم فهموند!!!

مهرداد چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ب.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام
شیطنت رهام کمی شبیه منه
منتها من وقتی بچه بودم یه شیشه آبلیمو رو خالی کردم بجای پارچ... نه رو سرم... رو شکمم!!! همشو خوردم!!!!
جاتون خالی اینقدر ترش بود که نگو

یک زن چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ

خواهش میکنم...ناقابل بود.اما اگه خوشش اومده که واقعا خوشحالم...از طرف من هم به آقا مسعود سلام برسون .رهام و خودت رو میبوسم.

بیدل چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

سلام. ولی من اینطور فکر نمیکنم. اینطوری روش زندگی رو یاد نمگیره. اینطوری، از الان یاد میگیره که تا عاشورا رسید یه سر و سینه بزنه و چهار قطره اشک بریزه و خلاص.
حالا از این صحبتها که بگذریم، من آپم با یه خاطره دیگه. منتظر شما هستم.

می فهمم رهام ظهر تاسوعا بدنیا اومده با بعضی حسابا باید اسمش ابوالفضل میذاشتم ولی فقط از خدا خواستم روش زندگیشو بیاموزه اسم بهونه است.

زهرا پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:37 ق.ظ

ای جوووووووونم
نگاش کن که چه جوری خیس شده

اجازه میشه به جای من اون لپ خوملشو یه گاز نقلی بگیرید؟
راستی از خاله ها انتظاری جز این نداشته باش من خودم خودم خاله ی یه جفت گل پسرم از این بلاها زیاد سرشون آوردم هم من هم خواهرای دیگه. داداشم که دیگه بدتر. به هر حال این کارا از عشق و علاقه ی زیاده.

موفق و سربلند و ساد در پناه خدا باشید.

بووووووووووووووووووووووووووووس.

رهام پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ب.ظ http://rohamb.com

رهامت خوش عکسه هااااا!
به خودم رفته!
آپـــــــم زود باش بیا! دی:

بیدل جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:49 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

سلام مامان رهام. آپم. اگه زحمتی نیست یه سر بهم بزن.

رهام شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ http://rohamb.com

سلام!
رهام کوچولو رو از طرف من گازیدی یا نه؟
آپم1 خواستی بیا!

رهام شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ق.ظ http://rohamb.com

چه بچه هایی هم بودن!
نه بابا1 2 به 2 تقسیم شدیم!

بازم عادلانه نبوده

بیدل شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

آپم مامان رهام. سریع بیا.

سالی شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ http://salijigmal.blogsky.com

آخی
جیگرم چه راحت خوابیده....خاله سالی ماچش کنه ایشالا :دی
مامانش آپیدم....بیا

سالی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ق.ظ http://salijigmal.blogsky.com

مامان رهام منم دلم میخواد اول برم سر کارو ارشدم قبول شم...
این مشهدی سرکار میره سربازیشم رفته...بیشترین مساله من باهاش همینه که سایز 36 یی
یعنی ریزه میزس...
وگرنه هم بچه درس خونه که هی شاگرد اول میشه هم چند تا چندتا مقاله نوشته....
خلاصه مرسی که اومدی...خیلی نظرت خوب بود عزیزم...رهام گله منم ببوسش...

مامان عیسی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:12 ق.ظ http://mardebozorgeman.blogsky.com/

ای جان قربونش برم من
عیسی هم تا لیوان آب می بینه بدو بدو میاد که چپش کنه البته بعضی وقتا اول یه خوردش را میخوره بعد چپه میکنه .
خواب بچه ها هم یه قسمت قشنگه زندگیشونه آدم یه جوری میشه وقتی این همه معصومیت را میبینه
خدا رهام را حفظ کنه و الهی همیشه شاد باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد