فردا رهام وارد ۱۲ ماهگی می شه!

سلام دوستان 

 رهام جوووون به لطف خدا داره به یکسالگی نزدیک می شه.  

مامان جونشم دغدغه هاش واسه تولدش شروع شده. کادو چی باشه چی بپوشه کی رو دعوت کنه پذیرایی چی باشه و ....؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

دوست دارم این دغدغه ها رو. می دونم یعنی واسم قابل پیش بینیه اینکه هر چی تدارک ببینم و بخوام اتفاق نمیفته. 

تا یادم نرفته از هنرهای این ۱۱ ماهگیت بگم. بشکن می زنی، رقصت قشنگتر شده، اسباب بازیهاتو با زدن دکمه هاشون روشن و خاموش می کنی، از همه چی بالا می ری و با تکیه گاه می ایستی، فقط بخاطر این روروک لعنتی همش نوک پاهات می ایستی و این کار رو سخت می کنه. . .   

 

 این عکس رهام نفسه، دیروز گرفتم. 

 

  

نفس در آینه.

  

 

  اینم رهام جووون با موهای عروسک. از هنرهای خاله سیمینشه. Queen 

 

  

مو طلا جوووون. 

 

 

این عکس هم وسط چشمک زدن رهام گرفته شده. 

تا بعد

نظرات 7 + ارسال نظر
فریبا دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ق.ظ http://fariba66.blogsky.com

به سلامتی ایشالا! خدا حفظش کنه
راستی عزیزم اگه دوست داری با یه راه جدید و اسون از طریق وبلاگت کسب درامد داشته باشی یه سری به من بزن
من یک روش کاملا متفاوتو پیشنهاد می کنم
پشیمون نمی شی
هر وقت حوصله داشتی بیا

ممنون فریبا جون خوش اومدی

یک زن دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ http://radepayeman.blogsky.com

سلامممممممممممممممم....خوبید شماها؟
بلاخره تشریف آوردین....اما قرار نیست دل آب کنی ها....چون منم دوست دارم بیام تولد رهام....اگه هم نشد آدرس بده کادوشو بفرستم....
یه چیز بگم؟
تو این تعطیلات برادرم پیشم بود یه پسر داره..البته 2 تا داره ...کوچیکه همسن رهامه....اسمش بردیاست ....باور کن همش بغلش میکردم یاد رهام میافتادم...و مقایسه هم میکردم....رهام توو خوشگلتره ماشالله...
پس از حالا حواسمون به وبلاگت باشه...گرچه دادمت به صندوق خبر رسانیم و تا بیای میفهمم....اما عکس تولد یه چیز دیگه ست.

سلام عزیزم
دوست دارم میای پیشمون
قشنگی تو نگاهته
دوست دارم همه در تولد رهام باشن.
هر چند واسه رهام زیاد ملموس نخواهد بود.
ولی خاطره اش شیرینه.
ممنون از این همه لطفت.

یاسمن(مامان هیراد) دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ http://www.heeradmortazavi.persianblog.ir/

میدونم چه مزه ای داره که آدم برای تولد بچه اش اونهم اولین تولد برنامه ریزی کنه.فقط از روی تجربه بهت بگم.زیاد به اینکه رهام جون کیف کنه فکر نکن چون تولد یکسالگی برای بچه در همین حده که همش مات و مبهوته و خیلی متوجه عمق ماجرا نیست..خودت رو هم بکشی بازم اون خیلی متوجه نمیشه...
راستی زیاد فکر کادوی خودتونهم نباش.ما که تا حالا هردفعه بهش پول دادیم و توی حسابش گذاشتیم.چون اینقدر کادوهای جورواجور براش میارن که دیگه خیلی مهم نیست مامان و بابا چی براش بخرن.

با ایده ات موافقم
خودم می خواهم واسش یه حساب پس انداز باز کنم
خرید اسباب بازی که دیگه یه کار روزانه یا هفته ای شده.
لطف کردی اومدی.

مهرداد دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ق.ظ http://manam-minevisam.blogsky.com

سلام
ماشاا... دیگه داره بزرگ میشه، اونم یه روزی میشه قد ما و دلش واسه این روزاش تنگ میشه...
javascript:void(0);javascript:void(0);javascript:void(0);

سحر دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ http://sf22761.blogsky.com

سلام مامان رهام
خوش به حالت
استرس ولم نمیکنه وتی به تولد 1 سالگی پسرم فکر میکنم.اشک تو چشام حلقه میزنه.اون موقع اوضاع زندگیش چه جوریه؟پدر داره؟ مادر داره؟آرامش داره؟چی میشه یعنی اوضاع زندگی ما تا اون موقع؟
مرسی که به من سر زدی.
منظورت اینه که حرفامو تو وبلاگم ننویسم؟یعنی برم تو کار پیچ ولی بی سر و صدا؟

علی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:35 ب.ظ http://fun4all.blogsky.com

به سلامتی امیدوارم که سایه شما و پدرش همیشه روی سرش باشه و خداوند نگهدار همتون

علی دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:43 ب.ظ http://fun4all.blogsky.com

راستش این قدر بی حوصله بودم از صبح به وبلاگم سر نزدم تا بیام خدمتتون باعث تاسف.
اگر عمری بود ...
فردا نظر برام بزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد