زندگی جاریست ...

سلامی دوباره 

رهامم بزرگتر شد ۴۰ روز اول زندگیش واسه هر دومون سخت بود ولی اوضاع روز به روز بهتر می شد دیگه دوست نداشتم بخوابم فقط می خواستم نیگاش کنم. لحظه به لحظه خدا رو شکر می کردم واقعاْ باور نکردنی بود. من مامان شده بودم و نگهبان یه فرشته کوچولو. چشماش مثل یه جوجه کوچولو می درخشید بدون هیچ صحبتی ولی همون نگاه آدمو ساعتها به حرف وامی داشت. 

  

اینم یه عکس از دستای کوچولوش... 

چند عکس در ادامه گذاشتم خواستین یه سر بزنین.

 ژست متفکرانشو ببینید   

 

این عروسک رو باید واسش نیگه دارم تا بدونه چقدری بوده!  

 

رهام در اولین جشن خودش (یه جشن با حضور دختر خاله هاش): 

هنوز نمیشه تشخیص داد شبیه منه یا باباش!!!   

یه یادآوری: وقتی زندگی سخت می شه شما هم کمربندت رو محکمتر ببند.

نظرات 3 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام مامان رهام
خوبی؟
چه کار قشنگی کردی که این وبلاگ رو ایجاد کردی
واست آرزوی موفقیت می کنم

مسعود دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ق.ظ

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.


برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی.
برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.
برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی.
برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم".
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.
به خاطرهمه این ها، هیچ وقت فراموش نکن که:
همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم.
همیشه پشتیبانت هستم.
من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.
فقط کافی است چیزی از من بخواهی، بلافاصله از آن تو خواهد شد.
می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.
من کاملاً به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.
در دنیا تو از هر چیزی برایم مهمتر هستی.
همیشه دوستت دارم، چه به زبان بیاورم چه نیاورم.
همین الان در فکر تو هستم.
تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.
من همیشه برای تو این جا هستم و دلم برایت تنگ است.
هر وقت که احتیاج به درد و دل داشتی روی من حساب کن.
تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری

علی راد چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ http://novin21.blogsky.com

سلام
خیلی نازه عروسش کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد