رهام دختر

سلام  

روزها گذشتند تا رهام رو سه ماهه کردند فکر کردن به واکسن ۴ ماهگیش اشکمو در می آورد. ولی چاره ای نبود همه مامانا باید شاهد فرو رفتن اون سوزنای گنده رو تن گلاشون باشن.  

 

یه عکس از رهام دختر واستون گذاشتم دست هنر خاله سیمین شه . 

 این عکس رو هم خاله حلیمه (دوست مامان) گرفته. ژست مریم مقدس رو داشته باشین . الهی فداش بشم.

 

رهامم خیلی دوست دارم.

یه یادآوری: همیشه از بالا به مشکلات خود نگاه کنید و از نزدیک به امکانات و استعداد خود.

زندگی جاریست ...

سلامی دوباره 

رهامم بزرگتر شد ۴۰ روز اول زندگیش واسه هر دومون سخت بود ولی اوضاع روز به روز بهتر می شد دیگه دوست نداشتم بخوابم فقط می خواستم نیگاش کنم. لحظه به لحظه خدا رو شکر می کردم واقعاْ باور نکردنی بود. من مامان شده بودم و نگهبان یه فرشته کوچولو. چشماش مثل یه جوجه کوچولو می درخشید بدون هیچ صحبتی ولی همون نگاه آدمو ساعتها به حرف وامی داشت. 

  

اینم یه عکس از دستای کوچولوش... 

چند عکس در ادامه گذاشتم خواستین یه سر بزنین.

ادامه مطلب ...

قشنگ ترین روز

سلام  

باید اول رهام رو بهتون معرفی کنم. نفسم در هفده ام دیماه ۱۳۸۷ با وزن ۳.۸۰۰ و قد ۵۳.۵ اذان ظهر بدنیا اومد و من و مسعود به شیرین ترین لحظه بعد از ۹ ماه انتظار رسیدیم. رهام دنیای ما شد و صدایه قلبش دلنوازترین صدا. با تمام وجود از خدا متشکریم که ما رو لایق این نعمت دونست.

 

 

یه یادآوری: همیشه برای گلی خاک باش که اگر به آسمون هم رسید یادش باشه ریشه اش کجاست.