سلام دوستان
رهام جوووون به لطف خدا داره به یکسالگی نزدیک می شه.
مامان جونشم دغدغه هاش واسه تولدش شروع شده. کادو چی باشه چی بپوشه کی رو دعوت کنه پذیرایی چی باشه
و ....؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست دارم این دغدغه ها رو. می دونم یعنی واسم قابل پیش بینیه اینکه هر چی تدارک ببینم و بخوام اتفاق نمیفته.
تا یادم نرفته از هنرهای این ۱۱ ماهگیت بگم. بشکن می زنی، رقصت قشنگتر شده، اسباب بازیهاتو با زدن دکمه هاشون روشن و خاموش می کنی، از همه چی بالا می ری و با تکیه گاه می ایستی، فقط بخاطر این روروک لعنتی همش نوک پاهات می ایستی و این کار رو سخت می کنه. . .
این عکس رهام نفسه، دیروز گرفتم.
نفس در آینه.
اینم رهام جووون با موهای عروسک. از هنرهای خاله سیمینشه.
مو طلا جوووون.
این عکس هم وسط چشمک زدن رهام گرفته شده.
تا بعد
سلام
با کلی عکس موش موشی برگشتم. پس دیگه هیچی نمی گم فقط نیگا کنین.
قربون اون زانوهات که قرمز شدند عسل من.
اوه اوه داری حرص می خوری ها! چی می خواستی که به دستت نرسیده هان؟
تو ناز نکنی کی ناز کنه؟!!
آخر خوشی!
مگه دستم به دایی بعثت نرسه، باز چی تو بینی پسرم کرده؟
بازم بیحرف نیومدم.
راستی تا یادم نرفته یه شکایت ازت بکنم. عزیز دلم چرا مثل همه شبا نمی خوابی!؟ پسر گلم آخه ساعت ۲ یا ۳ یا ۴ وقت بازی کردنه؟
غصه بخوریم پیر می شیم هااااااااا خودت می دونی...
تا بعد
دستاوردهای رهام جان در ماه یازدهم زندگیش:
چشمک می زنه وقتی یخواد خیلی دیگه تحویلت بگیره چشماشو یه مدت بیشتر می بنده بعد باز می کنه.
صدای گوسفند رو یاد گرفته
صدای هاپو رو یاد گرفته
میو میو بلد شده
دست زدنش کامل تر و قوی تر شده
کلید رو می زنه و لامپ رو روشن و خاموش می کنه
واسه باز کردن در، چشش دنبال دستگیره است
شونه رو به موهاش می کشه
چهار تا دندونش بزرگتر شدن
با تکیه کردن می تونه روی پاهاش بایسته
آتیش رو می شناسه و اصلا سمتش نمی ره
معنی داغ رو فهمیده
.
.
خلاصه بگیرم در حد لیسانس شده دیگه.
حالا می گم سلام
ببخشید آخه بالایها خیلی واجب بودن
امروز عموی رهام از راه (اومد خیلی دوست داشتم اولین صحنه دیدارشون رو ببینم کلی تدارک دیده بودم از فیلم و دوربین و شارژ ....
دور (همون عمو بزرگه که ایتالیا درس می خوند
ولی بخاطر خونسردی شوهرجان این صحنه از دست رفت.
هیچی دیگه عمو جان رو احترام کردیم و برگشتیم اداره.
ماشالله به جون نفسم، حسابی خونسرد عمل کرده بود انگار وابستگی خونیش به عمو جان نذاشته بود غریبی کنه.
دو تایی فقط تو چت همدیگه رو دیده بودن لمسی نبوده کلی هم عموجان واسش سوغاتی آورده بود.
این ایام هم به گفت و شنود خواهد گذشت
تابعد