پایان

 

این وبلاگ بدلیل برخی برداشت های 

 سوء خانوادگی تعطیل اعلام می شود. 

 

 

می تونین بگردین و مکان جدیدمون رو پیدا کنین

با نام خدا روزمون رو آغاز می کنیم.

سلام 

دیروز بعد از ظهر واست سوپ درست کردم شب که رفتیم خونه سعید پسر عمه من، کمی سوپ آوردم همونجا خوردی. برگشتنی یادم رفت شام بخورم. خوابم گرفته بود ولی از طرفی بخاطر گرسنگی خوابم نمی برد. حوصله غذا گرم کردن نداشتم فکر می کردم اگه گرمش کنم شروع بخوردن کنم سنگین می شم و باید تا صبح مــــــَـــلّق بزنم. دو تیکه کیک از تو یخچال برداشتم و شیر هم که نبود خوردم. 

صبح انگار ساعت رو خوب ندیدم متوجه نشدم که وقت رفتنه. دیدم بابات حاضر شده و داره می ره. یعنی رفت. منم بلند شدم حاضر شدم و ساکت رو بستم و تو خواب بودی لباس تنت کردم زدیم بیرون. از این طرف زنگ زدم مامانیت بیاد تو کوچه تحویلت بگیره تا دیر به اداره نرسم. 

از خیابون که گذشتم یه جوی آب عریض رو رد کردم پامو که گذاشتم اونورش، پام پیچ خورد. جلوی چشمای مادر شوهر خوردم زمین. شلوارمم پاره شد. فقط تو واسم ناراحت شدی. چند بار گفتی مامان و می خواستی گریه کنی. ظاهراً دایی مهدی و خانومش با ماشین از خیابون رد می شدن که این صحنه رو می بینن. داداش یه کیک داد دستم گفت حتما ضعف داری. خندیدم گفتم چیزی نیست فقط شلوار ِ لباس فرمم پاره شد.  

اینم از صبح یه روز جدید................... 

گور بابای فلانی 

بعد نوشت: آقا این جمله ربطی به اون کسی که فکر می کنین نداره. 

من خونواده شوهرم رو دوست دارم 

من مادر شوهرم رو دوست دارم. 

یه کلام تاج سرمه

بوستان موزه

سلام رهامم 

سلام نفسم  

قربون اون چشمای گردت. 

دیروز عصری با بابات خوابیده بودی منم تو آشپزخونه کیک درست می کردم از این فر لعنتی هم دو جای دستم سوخت. مهم نیست عوضش خوب کیکی شد. بابات که یهو رفت بیرون. اومدم پیشت که صدای زنگ شد. مامان بزرگت بود. با صدای زنگش بیدار شدی. هم تو از دیدنش خوشحال شدی و هم اون. کمکم کرد خونمو مرتب کردم شب که شد رفت خونش. ما هم خوشگل کردیم رفتیم پارک. کلی مکاشفه کردی. اینا هم عکساش.

roham

  

از اونجا رفتیم واست دو تا لگن توالت گرفتم یکی واسه خونه مامانی یکی هم خونه خودمون. بعد رفتیم خونه دایی مهدی. اونجا نازنین اذیتت می کرد.

رهام

نمی ذاشت هیچ وسیله ای رو برداری و بازی کنی. دنبالت می کرد و هلت می داد. خلاصه ترجیح دادیم برگردیم خونه. هم اونا به بقیه مهموناشون برسن هم تو عصبی نشی.

رهام

 وقتی رسیدیم خونه دستات رو شستم کمی بازی کردی و ما هم شام خوردیم. بعد تو شیر خوردی و خوابت گرفت. همینطوری بغلم نیگهت داشتم دلم نمیومد بزارمت روی تشکت. کلی بوسیدمت و نهایت گذاشتمت تا آروم بخوابی.

رهام

 

rohham

 

من امروز حسابی داغونم، حسابی......